جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
واقعا از خورشید خیلی قدردانی میکنم. و امروز میخواستم با خورشید صحبت کنم. بعداز اینکه با ماه صحبت کردم، روزهای زیادی بود که میخواستم این کار را بکنم. اما زمان چیز گرانبهایی است که این روزها در زندگی من بهسختی پیدا میشود. یا هر وقت که تمام کارهای مربوط به سوپریم مستر تلویزیون را تمام میکنم، باید تاجایی که میتوانم مدیتیشن کنم تا ۱۱ ساعت و نیم یا بیشتر را انجام دهم. و بعد باید چیزی بخورم. و حتی اگر سرد باشد، مثلا میوه و شاید کمی نان و پنیر وگان، ولی با اینحال، باید آنها را آماده کرد. اما احساس میکنم خیلی خوششانسم. تمام نیازهایم را دارم و سلامتی دارم. حتی وقتی بهدلیلی مریض هستم، مثلا زیاد سرفه میکنم، یا خونریزی دارم. با اینوجود حس میکنم خیلی سالم و خوششانس و شادم، هر چند بیماری، احساس ناراحتی میآورد. اما در مقایسه با حس خوشبختی که دارید، در مقایسه با سلامتی واقعی که ورای همه اینها است، چیز زیادی نیست.و اگر خورشید در طول روز بیرون بیاید، آه، فوقالعاده است، فوقالعاده است. حتی قبلاز اینکه این را به شما بگویم، گاهی برق کافی نداشتم و مجبور بودم صبر کنم چون نور خورشید کافی نبود.(شارژ خورشیدی). مخصوصا در زمستان، و غالباً شارژ تلفن تا زمانی که میخواستم کافی نبود. اما درحقیقت، من با افراد زیادی تماس نمیگیرم، فقط با دو، سه نفر، فکر کنم سه نفر، آنقدری که حتی به تعداد انگشتان دستانم هم نمیرسند. اما بااینحال احساس میکنم خیلی خوششانسم، بسیار خوشحالم، بسیار در قلبم شکرگزارم. و این را با صدای بلند هم میگویم. هروقت فرصت پیدا کنم، همیشه کلمات شکرگزاری را از صمیم قلب تکرار میکنم.تصور کنید، بسیاری از مردم فقیر زندگیای که من دارم را ندارند. پادشاهان قدیم، از چنین امکانات رفاهیای که ما الان داریم، برخوردار نبودند. حتی اگر تمام دنیا را داشتند، آسایشی که من دارم را نداشتند. و آنها مجبور بودند منتظر بمانند خواجهها غذایشان را بیاورند و غذا سرد میشد. همیشه آن چیزی نبود که آن روز میخواستند بخورند، اما مجبور بودند بخورند، حتی اگر مزۀ خوبی نداشت. بنابراین، احساس میکنم خیلی خوششانسم. وقتی گرسنهام، میخورم، لازم نیست منتظر بمانم، میتوانم هرچه نیاز دارم، هر چه میخواهم، خودم آماده کنم، بنابراین طعمی است که میخواهم. وقتی چیزی میخواهید و آن را دارید، آنگاه احساس خوشبختی زیادی میکنید. درحقیقت، من چیز زیادی ندارم، اما احساس میکنم آن هم خیلی زیاد است- خیلی غنی، خیلی راضی و خشنودم. خب، تمام اینها را به شما میگویم که بدانید و زیاد نگران من نباشید.اوایل خیلی راحت نبود ولی کمکم وسایلم را مرتب کردم. حتی وقتی گوشه های چادر ویگوامم را زیر تشکم می گذارم، جیبهایی کنار رختخوابم خواهم داشت. و تمام چیزهایی که لازم دارم را آنجا میگذارم، مثلا یک پماد خاص، یا شاید چیزی که همیشه به آن نیاز دارم. و قفسه ای دارم که وسایلم را هم کنارش بگذارم و کامپیوتر را هم روی آن بگذارم. و نشستن روی تشک هم بسیار بسیار خوب است. نیازی به صندلی بزرگ یا میز بزرگ یا چیز دیگری نیست. کامپیوتر را روی کتاب میگذارم، و از یک بالش مربعی برای گذاشتن کیبورد استفاده میکنم کیبورد را روی آن بالش مربع ایستاده میگذارم. و همین، آنجا کار میکنم. خیلی راحت و عالی کار میکند. وقتی برق هست، همهچیز درست کار میکند. وگرنه باید منتظر شوم و زمان بیشتری طول میکشد. و وقتی اینترنت خوب کار میکند، آنوقت هم خیلی عالی است. حداقل میتوانم تلفنها و کامپیوترم را شارژ کنم تا کار کنند.و فکرمیکنم که خورشید چقدر پر مهر است، چون گاهی دلم میخواهد از او عکس بگیرم. و میگویم، «آه، خورشید، تو اینجا نیستی.» و بعد او ابر سیاه و ضخیم را میشکافد، تا برای من بیرون بیاید؛ به مدت زمان کافی تا چند عکس بگیرم. حس میکنم به همهچیز خیلی نزدیکم - به درختان، گیاهان، اشخاص- سنجاب، هر چیزی. و همچنین، خیلی نزدیک به ماه و خورشید. و به زمین، وقتی اینجا راه میروید، لازم نیست حیاط یا چنین چیزی را تمیز کنید. زیباییاش به همین است. فقط یک جای کوچک و کمی وینیل. فقط وارد (چادر) میشوید، بیرون میروید، تمیزکردن آن خیلی آسان است. لازم نیست وقت زیادی را صرف کارهای خانه کنم. خیلی خوب است، خیلی آزاد، احساس میکنم خیلی خوششانسم، تمام مدت. خب، اکثر اوقات، بجز زمانی که چیزی بیش از حد طاقتفرسا و نگران کننده باشد. مثل مسائلی درباره دنیا و اینکه مردم بیجهت میمیرند و اشخاص- حیوان روزانه و بیجهت رنج میبرند. آه، خدایا! همیشه باید سعی کنم آن چیزها را کنار بزنم وگرنه نمیتوانم کار کنم.اما اغلب، به این چیزهای مثبت فکر میکنم و از تماشای رشد چیزهایی که در اطرافم هستند، خوشحال هستم. مثلا زمستان، خیلی چیزها در خواب و سکوناند. و وقتی بهار از راه میرسد، همهجا سبز است، علف، گیاهان، گیاهان ناشناس اما همه سبزند، خیلی شادند. من هم مثل آنها حس شادی میکنم، شکوفا میشوم. خورشید و ماه، هر وقت که بیرون میآیند، آنها مثل دوستان ِشاد من هستند. و همیشه حس میکنم که مرا دوست دارند.و ستارهها در شب، وقتی به آسمان نگاه میکنید، درحالیکه روی صندلی کوچکی می نشینید، یا میتوانید صندلیهای پیکنیک بخرید، خیلی راحت میتوانید روی آن بنشینید و به آسمان نگاه کنید. وای، واقعا … همه ستارهها بیرون میآیند، و هیچچیز را نمیتوان با آن مقایسه کرد. در زمستان، ستارهها را میبینید، حتی از تابستان هم بهتر است. در زمستان، برگی روی درختان نیست و میتوان از میان شاخهها همهجا را دید. انگار همه ستارهها درخشانتر از ستارههای شهر میدرخشند و بهنوعی احساس نزدیکی بیشتری به آنها میکنیم. منظورم این است که از نظر فیزیکی، حس میکنید آنها به شما نزدیکتر هستند. تمام این حسهای فوقالعاده، خوشحالتان میکند، مرا خوشحال میکند و بسیار شاکر. بهمین دلیل، احساس خوشاقبالی و خوشبختی میکنم.و داشتم فکر میکردم، چند نفر میتوانند مانند من چنین منظرهای داشته باشند- میتوانم برگها را بالای سرم ببینم، و حتی خورشید هم سعی میکند بیرون بیاید و سلام دهد، و اجازه دهد چند عکس زیبا بگیرم. خداوند را خیلی زیاد شکر میکنم، همچنین از همه قدیسان و فرزانگان که به ما این همه اجر داده اند، تا بتوانیم آنها را به ارث ببریم و از هرچه در اطرافمان هست لذت ببریم.حتی وقتی در شهر بودم، بازهم بسیار شکرگزار بودم، هر جا که میروم، چون میتوانم چیزهایی که نیاز دارم داشته باشم، حتی اگر بهقدر کافی زیاد نباشند، اما با همان هم احساس فراوانی بسیاری میکنم. فکر میکنم چون آدم خیلی شادی هستم، که چیز خوبی است، اینگونه میتوان شرایط غمانگیز زیادی را تحمل کرد، و حتی برخی موقعیتهای مرگبار، و حتی برخی شرایط خیلی ناخوشایند. اما همهچیز میگذرد؛ لحظات شادی، لحظات غم، همه میگذرند. همه آنها خواهند گذشت، پس لازم نیست نگران آنها باشیم. لازم نیست دائم آنها را بیاد بیاوریم. هر روز چیزهای متفاوتی خواهند بود. وقتی گیاهان را میبینید، آنها رشد میکنند و هر روز کمی متفاوت هستند. بعضی گلها، حتی قدیمی ترها- به رنگی بالغتر و زیباتر تبدیل میشوند. گاهی وقتی بالغتر میشوند، رنگهایشان تغییر میکند. و بعد یکی جدید می آید. همیشه میتوانید از همهچیز لذت ببرید. در جنگل، گلهای زیادی هست. اگر باغچه داشتم، هرگز نمیتوانستم این همه گل مانند آن بکارم.احساس میکنم خیلی خوششانس هستم. خداوندا، از تو سپاسگزارم که اینقدر با من مهربان هستی و از من مراقبت میکنی. از تمام جزئیات- حتی اینکه چه دارویی بخورم. چطور میتوان یک سرپرست بهتر از این داشت؟ مسلمه، میدانم که هنوز باید رنج بکشم، اما اگر بدانی کسی را داری که تو را آنقدر دوست دارد، آنگاه میتوانی بر همهچیز غلبه کنی، حقیقتا! حقیقتا، "ابتدا ملکوت خدا را بطلبید، و همهچیز به شما عطا خواهد شد."خب، میخواستم به شما بگویم که با خورشید صحبت کردم ولی الان هر چیزی گفتم درباره خودم بود، خورشید هستم ولی الان هر چیزی گفتم درباره خودم بود، چون خیلی خوشبختم، خیلی خوشاقبالم. فکر کردم باید این انرژی را با شما هم سهیم شوم. امیدوارم روزهایتان بهتر شود وقتی این چیزها را می شنوید و از چیزهای کوچک شکرگزار باشید، چیزهای خیلی کوچک.Photo Caption: مسیر به خانه یقدیمیِ امن، به سمت بالا است